کنکاش و جستجو و تفحص شروع شد. تمام تلاششان را کردند اما و افسوس که هر چه بیشتر گشتند ، کمتر به نتیجه رسیدند . کم کم آثار خستگی و یاس در چهره بچه ها پیدا می شد.
آن روز، روز جمعه ، روز ولادت امام زمان بود ، با اینکه تقریبا نا امید شده بودند، اما به امام زمان متوسل شدند از آقا کمک خواستند و به ایشان متوسل شدند .
نزدیک ظهر بود.در قسمتی از آن بیابان خشک و برهوت، شقایقی نظر یکی از بچه ها را به خودش جلب کرد. برای همه جالب بود آن بیابان برهوت یک گل شقایق . یکی از دوستان فریاد زد شاید این عیدی روز عید ما از جانب آقا باشد . نزدیک شقایق رفتند تاآن را از ریشه درآورند و از گرمای بیابان نجات دهند. اما ریشه انگار که در سنگ روییده بود.خاک ها را کنار زدمند و متوجه چیزی در زیر خاک شدند . دیدند ریشه شقایق در جمجمه یک شهید روییده.
خوشحال شدند و خوشحالتر چون پلاک هم داشت . راستی که عیدیمان بود .
پیدا شدن جنازه این شهید روز ولادت آقا باعث شد که آن منطقه مورد توجه بیشتری قرار بگیرد. و جنازه های مطهر دیگری از آن منطقه پیدا شد.
نمی دونم شاید باور کردنی نباشه اما آقا تو این عیدی سنگ تموم گذاشت ،وقتی شماره پلاک اون شهید رو برای نامش استعلام کردند گفتند که نام این شهید والامقام مهدی منتظر القائم آره همون شهیدی که توجمجمه اش شقایق روییده بود، شهید مهدی منتظر القائم بود.
سلام دوست با ذوق من
با آرزوی قبولی عبادات شما در این ماه مبارک رمضان
مطلب بسیار خوب و ارزنده را ارائه فرموده اید موفق باشید
با سپاس دکتر رحمت سخنی از اورمیه مرکز آذربایجان غربی
سلام علیکم،
ماهی دیگر هم به سرعت سپری شد و الحمدالله این توفیق را پیدا کردم تا یکی دیگر از دستنوشته های شهید عبدالحمید که در مورد شرایط رزمنده در جبهه می باشد را بر روی وبلاگ ایشان قرار دهم.
انشاالله ما هم بتوانیم روزی در صف رزمندگان امام زمانمان حضرت مهدی(عج) ارواحنا فداه قرار بگیریم، آمین یا رب العالمین.
من الله التوفیق.
التماس دعا...
درود بر شما دوست عزیز. واقعا خاطره ی جالبی بود .منقلب شدم.
همواره پیروز وموفق باشید .